سارا کامجو

سارا کامجو

کارشناس ارشد روانشناسی بالینی

تحریف‌های شناختی و مواجهه با آن‌ها – بخش سوم

تحریف‌های شناختی الگوی تفکر غیرمنطقی، غیرواقع‌بینانه و اغراق‌شده‌‌ای هستند که درک افراد از واقعیت را تحریف کرده و باعث برداشت سوگیرانه از واقعیت می‌شوند (+صفحه‌ی مرتبط در ویکی‌پدیا). در بخش اول تعریف کامل‌تری از تحریف‌های شناختی ارائه شد و سه مورد از تحریف‌های شناختی را شناختیم. در ادامه در بخش دوم، به شش مورد بعدی از تحریف‌های شناختی پرداخته شد. در این بخش نیز، پنج مورد نهایی مورد بررسی قرار خواهد گرفت و پرونده‌ی تحریف‌های شناختی را خواهیم بست. لازم به ذکر است که تقسیم‌بندی‌های مختلفی از تحریف‌های شناختی ارائه شده است و به موارد اشاره شده در این سه بخش محدود نمی‌شوند. تلاش شده است که به مهم‌ترین و پرتکرارترین تحریف‌های شناختی پرداخته شود. توصیه می‌شود پیش از شروع این مطلب، ابتدا بخش اول و بخش دوم را بخوانید.

۱۰. شخصی‌سازی

از میان تحریف‌های شناختی، می‌توان گفت این تحریف را تقریبا همه‌ی افراد گاه به گاه تجربه می‌کنند. هر زمان که فارغ از موضوع با خودتان یا به دیگری بگویید «همه‌ش تقصیر منه» این احتمال وجود دارد که درگیر تحریف شناختی شخصی‌سازی شده باشید. شخصی‌سازی زمانی اتفاق می‌افتد که شما خود را به طور کامل مسئول چیزی بدانید که کاملا تحت کنترل شما نیست. اگر چیزی طبق انتظار پیش نرود و شما فارغ از اینکه احتمال دهید هر کس دیگری نقشی در آن مسأله داشته باشد، تنها خودتان را مقصر بدانید، می‌تواند تحریف شخصی‌سازی محسوب شود.

مثال. فرض کنید در یک رابطه‌ی عاطفی بوده‌اید و اوضاع به دلایل مختلفی خوب پیش نرفته است. اگر پس از جدا شدن، مسئولیت کامل طبق انتظار پیش نرفتن رابطه را بپذیرید و به خودتان نسبت دهید، دچار تحریف شناختی شخصی‌سازی شده‌اید.

تحریف‌های شناختی اغلب به افراد احساس گناه می‌دهند اما هیچ‌یک نمی‌توانند از نظر شدت مثل شخصی‌سازی عمل کنند. فرد حین شخصی‌سازی، خود را بابت مسائلی سرزش می‌کند که در اختیار او نبوده یا تنها فرد موثر در ماجرا نیست. احساس گناه ادامه‌دار می‌تواند فرد را به سمت افسردگی، اضطراب یا وسواس ببرد.

توصیه‌های درمانی

با این سوال‌ها برای ذهنتان چالش ایجاد کنید:

  • به جز من چه عوامل دیگری در موضوع یا مسأله دخیل هستند؟
  • اگر قرار باشد چیزهایی که حتی یک درصد در موضوع یا مسأله نقش دارند را نام ببرم، چه مواردی را می‌توان مطرح کرد؟

شخصی‌سازی به نوعی با بزرگ‌نمایی و اغراق همراه است. در واقع شما نقش خود را آن‌قدر با اغراق و پررنگ می‌بینید که قادر به دیدن نقش سایر افراد، موقعیت و شرایط غیر قابل پیش‌بینی نیستید. ابتدا سعی کنید بر اساس سوال دوم، هر موردی که حتی کوچک‌ترین نقشی در مسأله دارد را شناسایی کنید. سپس فرض کنید صد در صد این عوامل باعت آن اتفاق شده است و به هر موردی که یادداشت کرده‌اید عددی اختصاص دهید. این عدد دادن لازم است به صورتی باشد که مجموع همه‌ی موارد عدد صد باشد. اکنون می‌توانید ببینید که صد درصد ماجرا به عهده‌ی شما نبوده است.

۱۱. مقصر دانستن

تحریف شناختی مقصر دانستن دقیقا برعکس شخصی‌سازی است. در شخصی‌سازی فرد مسئولیت کامل را به عهده‌ی خود می‌دانست اما در مقصر دانستن فرد هیچ مسئولیتی را متوجه خود نمی‌داند. در اینجا فرد معتقد است مشکل به طور کامل تقصیر دیگری یا دیگران است.

مثال. فردی که از زندگی مشترک خود ناراضی است، اگر برای تمام مشکلات، همسر خود را مقصر بداند، ممکن است دچار تحریف شناختی مقصر دانستن باشد. مثال دیگر فردی است که برای تمام مشکلات زندگی‌اش والدینش را سرزنش می‌کند و آن‌ها را در تمام مقاطع زندگی مسئول مشکلاتش می‌داند.

این تحریف شناختی فرد را به سمت احساس قربانی بودن سوق می‌دهد و مانع از این می‌شود که مسئولیت انتخاب‌ها و زندگی‌اش را به دست بگیرد. در طول زمان فرد مدام از زندگی خود ناراضی‌تر شده اما چون نقشی برای خود قائل نیست این روند نارضایتی ادامه می‌یابد.

توصیه‌های درمانی

سوال‌های زیر را از خود بپرسید و خود را به چالش بکشید:

  • نقش من در مسائلی که اتفاق افتاده چیست؟
  • اکنون من می‌توانم چه کاری انجام دهم؟

مقصر دانستن در بسیاری از مواقع با مرور مداوم گذشته همراه است که زندگی در اینجا و اکنون را ناممکن می‌سازد. فارغ از اینکه در گذشته چه اتفاقی افتاده است، ببینید الان می‌توانید چه کار کنید. پشت سر گذاشتن گذشته، قدم اول در مسیر به دست گرفتن سکان زندگی‌تان است.

۱۲. برچسب زدن

برچسب زدن شکلی از تعمیم افراطی است. در تحریف شناختی برچسب زدن، فرد بر اساس رفتاری به خود یا دیگری یک ویژگی کلی منفی نسبت می‌دهد. در واقع آن صفت را مثل برچسبی روی خود یا دیگران می‌چسباند.

مثال. فرض کنید حین غذا درست کردن، دوستی به شما زنگ می‌زند و شما گرم صحبت با او می‌شوید. ناگهان به خود می‌آیید و می‌بینید غذا ته گرفته است. اگر در اینجا به خود بگویید چه‌قدر حواس‌پرت و دست و پا چلفتی‌ام، دچار تحریف شناختی برچسب زدن شده‌اید.

در برچسب زدن شما خودتان یا دیگری را با یک صفت مثل احمق، به درد نخور، بازنده و غیره توصیف می‌کنید و فرصت شناخت واقعی را از خود یا دیگری می‌گیرید. هر رفتاری لزوما نشان‌دهنده‌ی یک ویژگی شخصیتی یا صفتی در افراد نیست. اگر کسی به برچسب زدن عادت کند، ممکن است تبدیل به فردی عصبی و پرخاشگر شود. تحریف شناختی برچسب زدن باعث سختگیری شده و بخشش را نسبت به خود و دیگران دشوار می‌کند.

توصیه‌های درمانی

با پرسیدن سوال‌های زیر خود را به چالش بکشید:

  • آیا این ویژگی در همه‌ی موقعیت‌های مشابه در مورد من (یا دیگری) صدق می‌کند؟
  • بدون برچسب زدن چه جور دیگری می‌توانم رفتاری را توصیف کنم؟

از آنجایی که ذهن ما به ساده‌سازی تمایل دارد، برچسب زدن عادتی نیست که بتوان به آسانی کنار گذاشت. بنابراین، برای تغییر این تحریف شناختی مهم است که هر بار صفتی به خود نسبت می‌دهید، گوش به زنگ بوده و سوال‌های بالا را از خود بپرسید. این تحریف شناختی مقاوم به تغییری محسوب می‌شود پس اگر پس از مدتی تغییر کمی حاصل شد طبیعی بوده و نیاز است مداومت داشته باشید.

تحریف‌های شناختی

۱۳. همیشه بر حق بودن

در این تحریف شناختی، اشتباه کردن به هر نوعی غیر قابل تصور است. اگر از ذهن فرد بگذرد که اشتباه کرده است، تلاش می‌کند واقعیت را به صورتی تغییر دهد تا به نقطه‌ای برسد که بتواند نتیجه بگیرد کاری که انجام داده درست بوده است. در صورت شدت گرفتن این تحریف، فرد منافع خود را در اولویت به دیگران قرار می‌دهد که معمولا مانع از همدلی با دیگران و درک آن‌ها می‌شود. به عبارتی فرد معیار درست بودن رفتارش را این قرار می‌دهد که چیزی به نفعش باشد. در این حالت فرد همیشه تفکرات و احساسات خود را درست و برحق می‌داند و حتی برای این برحق بودن به دلیل‌تراشی متوسل می‌شود. از سوی دیگر نظرات بقیه، فارغ از اینکه چقدر با او بحث کنند، اشتباه و نادرست دیده می‌شود.

مثال. فرض کنید در یک شبکه‌ی اجتماعی بحثی پیرامون یک موضوع سیاسی میان چند نفر در جریان است. اگر هر یک از افراد بدون شنیدن نظر دیگران، صرفا به دنبال بیان کردن نظر خودش باشد و بخواهد ثابت کند حق با اوست، دچار تحریف شناختی همیشه بر حق بودن شده است.

تحریف شناختی همیشه بر حق بودن می‌تواند باعث شود فرد خودبین و خودمحور شده و نتواند دیدگاه دیگران را درک کند. این مشکل در بلندمدت فرد را در دنیای ذهنی خود حبس می‌کند که باعث انزوا و مانع از رشد فرد می‌شود. معمولا افرادی که این تحریف شناختی را دارند، در ظاهر بسیار با اعتماد به نفس به نظر می‌رسند اما بسیار شکننده بوده و در واقع اعتماد به نفس پایینی دارند. اشتباه کردن برای آن‌ها نوعی فاجعه و در حالت شدیدتر تهدید هویتی محسوب می‌شود.

توصیه‌های درمانی

با این سوال‌ها برای ذهنتان چالش ایجاد کنید:

  • ممکن است نظر من از جهاتی اشتباه باشد؟
  • اگر نظر من تنها نظر درست نباشد چه؟
  • ممکن است نظرات مختلف را شنید و به نقطه‌نظر جدید و بهتری رسید؟

تمرین شنیدن نظرات دیگران بدون حرف زدن می‌تواند کمک‌کننده باشد. فرد بهتر است به خود اجازه بدهد اشتباه کند و به خود بگوید اشکالی ندارد من اشتباه کنم و چیزهای تازه‌ای یاد بگیرم. از میان تحریف‌های شناختی، این مورد به نوعی با مراقبت از خود همراه است و چالش با آن بهتر است با کمک درمانگر انجام شود. همچنین، این تحریف شناختی، تحریفِ مقاوم به تغییری محسوب می‌شود. اکثر افراد به‌ویژه در حالت شدید قادر به شناسایی آن نیستند.

۱۴. باور غلط به عادلانه بودن دنیا

در این تحریف شناختی، فرد باور دارد که دنیا باید عادلانه باشد. زمانی که فردی با این تحریف شناختی با ناعدالتی مواجه می‌شود عمیقا به هم می‌ریزد چرا که باورهایش برای عادلانه بودن دنیا زیر سوال می‌روند. در حالت شدیدتر ممکن است منجر به تلاش‌هایی افراطی در جهت تغییر دیگران و شرایط شود که اغلب به سرانجام نمی‌رسند. در نهایت ممکن است فرد انزوا از دنیا را انتخاب کند، حتی دچار افسردگی شود و از کارهایی که توان انجامشان را دارد نیز دست بکشد. از سوی دیگر، ممکن است باور غلط به عادلانه بودن دنیا باعث شود که فردی قانون را زیر پا بگذارد یا در حق دیگران بدی کند چون معتقد باشد که سزاوارش است.

مثال. فرض کنید فردی نسبت به کسانی که در مقایسه به او درآمد بالاتری دارند خشمگین باشد و احساس تنفر کند چون بگوید اینکه با میزان کار برابر در مشاغل مختلف درآمد متفاوت است منصفانه نیست. این یک تحریف شناختی باور غلط به عادلانه بودن دنیا محسوب می‌شود.

باور غلط به عادلانه بودن دنیا می‌تواند فرد را دچار هیجانات شدید و ناخوشایندی کند. از آنجایی که این تمایل برآورده نمی‌شود، فرد به مرور دچار سرخوردگی شده و همواره احساس نارضایتی مداومی را تجربه می‌کند. این نارضایتی از دنیا و خود می‌تواند فرد را به سمت افسردگی و انزوا یا خشم و پرخاشگری ببرد.

توصیه‌های درمانی

سوال‌های زیر را از خود بپرسید تا ذهنتان به چالش کشیده شود:

  • باور به عادلانه بودن دنیا چه کمکی به من کرده است؟
  • اگر جای اینکه بگویم دنیا باید عادلانه باشد، بگویم چه خوب بود اگر دنیا عادلانه باشد، احساسم چه تغییری می‌کند؟

افرادی که تحریف شناختی باور غلط به عادلانه بودن دنیا را دارند، تصورشان این است که اگر چیزی خوب است پس باید هم این‌گونه باشد. به عنوان مثال، خوب است که همه سلامت باشند، همه در رفاه باشند، اما تبدیل این‌ها به جملات بایدی، باعث صرف انرژی روانی بی‌نتیجه‌ای خواهد داشت. چون واضح است که دنیا قرار نیست پاسخگوی تمایلات برابری‌خواه ما باشد. سعی کنید هنگامی که این جملات از ذهنتان می‌گذرند، از خود سوال‌های بالا را بپرسید تا به مرور انتظارتان در مورد دنیا تعدیل شود.

در این مطلب پنج مورد از تحریف‌های شناختی رایج بررسی شد. شما نیز اگر در مورد خودتان به این تحریف‌های شناختی برخورده‌اید، می‌توانید در قسمت نظرات تجربه‌ی خود را به اشتراک بگذارید. همچنین اگر سوال یا ابهامی برایتان پیش آمده است می‌توانید در قسمت نظرات یا با استفاده از فرم تماس با من مطرح نمایید.

4 دیدگاه

  1. امین

    این مطلب هم مثل اون دوتای قبلی عالی بود. این جمله رو خیلی دوست داشتم:
    «اما تبدیل این‌ها به جملات بایدی، باعث صرف انرژی روانی بی‌نتیجه‌ای خواهد داشت. چون واضح است که دنیا قرار نیست پاسخگوی تمایلات برابری‌خواه ما باشد.» به نظرم خیلی از ما اگه واقعا بتونیم این رو به خودمون بقبولونیم، کمتر از بی‌عدالتی دنیا اذیت می‌شیم.

  2. مریم

    چقد جالبه که خیلی از اینها رو سال‌ها در ذهن‌مون داریم و فک می‌کنیم همه چی عادیه و‌ نمی‌فهمیم چقدر آسیب می‌زنه به روح و روان‌مون. اون قسمت باور به عادلانه بودن دنیا خیلی جالب بود
    در کل عالی و آموزنده مثل همیشه

دیدگاه بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *